قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد . پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد . مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند . تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید راستی این پول زیاد داستانش چیست یا به تازگی به شما ارث رسیده است . زن در پاسخ گفت خیر ، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام . پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید !
مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد ۲۰ هزار دلار و اگر موافق هستید ، من فردا ساعت ۱۰ صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است . مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت ۱۰ صبح برنامه ای برایش نگذارد .
روز بعد درست سر ساعت ۱۰ صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت . پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به درآورد . مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود ، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد .
وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد . مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد . پیرزن پاسخ داد من با این مرد سر ۱۰۰ هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون کند !
عشقتان را از روی SMS هایش بشناسید
تست روانشناسی – بیشک همانطور که پیشرفت علم و دردسترس بودن امکانات ارتباطی راههای با خبر شدن آدمها از هم را آسانتر و سریعتر کرده، به همان نسبت هم آدمها را از هم دور کرده. تب پیامکها و دنیای مجازی به قدری ما و زندگی ما را تحتالشعاع قرار داده که دیگر کمتر برای همدیگر وقت میگذاریم. میتوان گفت برای با هم بودن تنبل شدهایم و با خیال اینکه وقتی میتوان با یک پیامک از یکدیگر با خبر شد دیگر نیازی به طی کردن مسافتها نیست و این یعنی دور شدن از هم و حس نکردن یک ارتباط، حالا میخواهیم بدانیم که آیا با این پیامکها میتوانیم احساسات خود را هم بروز بدهیم یا حتی پی به افکار طرف مقابل خود ببریم، در این باره با پوریا پاکرو روانشناس و مشاور خانواده صحبت کردهایم و به نتایج جالبی رسیدهایم.
پاسخهای کوتاه میدهید یا بلند؟
کسانی که پاسخهای بلند میدهند معمولا افرادی هستند که دوست دارند اطلاعات کاملی را ارائه دهند. بسیار اهل گفتوگو و اهل برقرار کردن ارتباط با دیگران بوده و خواهان ارتباط کلامی هستند و ارتباط برایشان در اولویت است، به همین دلیل رابطههای طولانی و حرفزدنهای طولانی را ترجیح مید هند. این افراد بسیار کمالگرا هستند. افرادی که پاسخهای کوتاه میدهند بستگی به حال و احوالشان در آن لحظه دارد و گاه ممکن است بیحوصله و عصبی باشند اما معمولا افراد سردتری هستند که خیلی مایل به ارتباطهای کلامی نیستند و ترجیح میدهند سریع و بیمقدمه و بیحاشیه حرفشان را بزنند و دنبال ادامه ارتباط نیستند، معمولا این افراد روابط گستردهای ندارند.
آیا میتوان از روی پیامکهای شخص پی به احساسات طرف برد ؟
در این مورد نمیتوان به طور قطع نظر داد، انسانها موجودات بسیار پیچیدهای هستند و نمیتوان دستهبندی کلی از دل آنها بیرون کشید، ممکن است در آن لحظه که پیامک خاصی به دست ما میرسد بتوان تقریبا به افکار و احساسات آن شخص پی برد. این روزها پیامک برای بعضی انسانها وسیلهای شده برای بیان احساسات و در این موارد میتوان کاملا به احساسات شخص پی برد و فهمید که در آن لحظه در افکارش چه میگذرد زیرا انسانها در لحظه نوشتن پیامک تمام سعی خود را میکنند تا حس آن لحظه خود را به شخص مقابل انتقال بدهند.
کسانی که از شکلک استفاده میکنند
تب استفاده از شکلکها در پیامکها در دنیای مجازی این روزها بسیار زیاد است، افرادی که علاقه زیادی به استفاده کردن از آنها دارند بهشدت تمایل دارند حتما احساس و نظر خود را در آن لحظه به شخص مقابل انتقال دهند، اما باید بدانیم که نوع ارتباط برقرار کردن این روزها خیلی مهمتر است. هستند افرادی که دیگر برای دیدن دوستان و آشنایان خود نمیروند و برای جویا شدن از حال آنها فقط به پیامک اکتفا میکنند، این باعث سرد شدن روابط بین آدمها شده و بهتدریج باعث از بین رفتن مهارتهای ارتباطی میشود. استفاده کردن از این نوع ارتباطات در اندازه نرمال خیلی هم خوب است اما باعث از بین رفتن اعتماد به نفس اشخاص میشود زیرا مهارتهای ارتباطی آنها به مرور از بین میرود.
جاستین بیبر که با عنوان "بچه لوس و ننر پاپ" شناخته می شود، اخیراً دیده شده که از بالکن هتلش به سمت طرفدارانی که جلوی هتل تجمع کرده و منتظر او بودند، تف انداخته است.
بیبر سوپراستار پاپ، قبل از کنسرت تورنتوی خود، با این کار به دوستانش که در کنارش روی بالکن ایستاده و از این کار او ظاهراً لذت می بردند، نشان می دهد که در مورد این جمعیت چه فکری می کند.
بعد از این کار زشت و زننده، بیبر که از خودش خیلی راضی به نظر می رسد، به سمت دوستانش برمی گردد و زیر خنده می زند.
دوستانش نیز به او پیوسته و دورش جمع می شوند تا با هم عکس یادگاری بگیرند.
بیبر که واکنش طرفداران وفادارش را می بیند شروع به فیلم گرفتن از آنها می کند.
به گزارش برترین ها، این اولین بار نیست که جاستین بیبر این حرکت زشت را نسبت به طرفدارانش نشان می دهد.
اوایل این ماه نیز یک دی جی در کافه ای در اوهایو ادعا کرد که بیبر به صورتش تف کرده است، زیرا به او شک کرده که عکسش را گرفته یا خیر. او می گوید که بیبر به او دشنام های بدی داده و روی صورتش تف انداخته است.
موارد دیگری نیز بوده است که بیبر در باشگاه ورزش یا به روی همسایه اش تف انداخته است.
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و بود.
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟
بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.
بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.
شیائو بائو نوزاد هشت ماهه چینی بخاطر گاز گرفتن مادرش در حین شیر خوردن این تاوان وحشتناک را پس داد.
همسایه ام از گرسنگی مرد،بستگانش در عزایش گوسفند ها سر بریدند
آقای ۳۰۰۰ میلیارد ، لااقل سهم این کودک را نمی بردی...
یکی بود و یکی نبود. در زمانهای قدیم دو دوست بودند که یکی ثروتمند و دیگری باهوش و زرنگ بود.
دوست ثروتمند همیشه میگفت که پول مهمتر از چیزهای دیگر است و دوست باهوش نظر او را قبول نمیکرد. این موضوع همیشگی بحث آنها بود. سرانجام آنها مرد دیگری را برای حکمیت پیدا کردند. اما او هم نتوانست نتیجهگیری کند. سپس دو دوست از یک مقام دولتی خواستند که به این بحث جوابی بدهد. ولی او هم نتوانست مسئله را حل کند و پیش امپراطور رفتند. امپراطور بعد از شنیدن موضوع اختلاف دو دوست، دستور داد که سر هر دویشان قطع شود.
دو دوست بیچاره از شنیدن دستور امپراطور ترسیدند و لرزیدند. آنها خیلی پشیمان بودند که اصلاً چرا این بحث را پیش کشیده بودند. در این وقت دوست باهوش به دوست ثروتمند گفت: «دوست عزیز، حالا یک راه نجات برایمان پیدا کن!»
دوست ثروتمند جواب داد: «خیلی نگرانم. اگر فقط زندگیام از این مهلکه نجات یابد، نیمی از ثروتم را به امپراطور میدهم. زیرا اگر کشته شوم، ثروت من به دردی نمیخورد.»
دوست باهوش و دانا پس از شنیدن جواب دوست ثروتمندش فورا از او پرسید: «اگر من زندگیات را نجات دهم، نیمی از ثروتت را به من میدهی؟»
دوست ثروتمند پذیرفت و تعهد خود را روی کاغذی نوشت و مهر و امضا کرد و به دوست باهوشش داد. مرد باهوش سند را برداشت و با دوست ثروتمندش پیش مقام دولتی رفت و از او خواست هرچه زودتر دستور امپراطور را اجرا کند و آنها را بکشد.
مقام دولتی با تعجب از آنها پرسید: «این چه طرز فکری است؟ چرا میخواهید هر چه زودتر کشته شوید؟
مرد باهوش لبخند زد و گفت: «وقتی قرار است کشته شویم، بهتر است هر چه زودتر و سادهتر کشته شویم. ما اعتقاد داریم که اگر یک مرد بیگناه کشته شود، روحش مستقیماً به بهشت میرود و خیلی زود انتقام خونش گرفته میشود. آمرِ قتل او هم به زودی جزای خود را میگیرد و کشته میشود. به همین دلیل ما میخواهیم هرچه زودتر ما را بکشید.»
مقام دولتی با شنیدن این حرف خیلی نگران شد و پیش امپراطور رفت. او حرفهای مرد باهوش را به امپراطور منتقل کرد و به او توصیه کرد که دستورش را پس بگیرد. امپراطور پس از شنیدن استدلال این مقام، فرد دیگری را نیز پیش دو دوست فرستاد تا از آنها بپرسد که چرا میخواهند زود کشته شوند. مرد باهوش دوباره همان جواب را داد و سندی را که از مرد ثرتمند گرفته بود به آن فرد نشان داد.
امپراطور لبخند زد و گفت: «شما آزاد می شوید. میتوانید به هر جا که میخواهید، بروید. جواب سؤال شما داده شد.»
در نظرات بنویسید
پروردگارا
داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم
چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست
اگر یک طرف همه چی داشته باشین ولی عشق نداشته باشین و یک طرف هیچ چیز نداشته باشین جز عشق , شما کدومو انتخاب می کنید؟
.
.
.
.
جواب را در نظرات بفرمایید.
ما ماهی قرمز نمیخریم
تجارت ماهی قرمز مدت هاست که در دوره زمانی ۱۵ اسفند تا ۱۵ فروردین شکل میگیرد تجارتی که محصول آن هیچ ریشه ای در تاریخ باستانی عید نوروز ایرانی ندارد .
۸۰ سال پیش به همراه ورود چای به ایران ماهی قرمز نیز که سمبل عید چینی ست به سفره های هفت سین مراسم عید نوروز ما وارد شد غافل از اینکه در عید چینی ماهی قرمز را رها میکنند تا زندگی جریان یابد و ما ماهی قرمز را اسیر تنگ بلورین میکنیم تا همزمان با رشد سبزه های سفره هایمان و باروری زمین هر روز او را به مرگ نزدیک و نزدیک تر کنیم .
جالب است بدانید در هیچ کدام از مراسم سنتی مان در مورد نوروز ماهی قرمز جایگاهی ندارد در میان رسوم زرتشتی در سفره عید انار به نشانه باروری و عشق و یا سیب سرخ درون ظرف آب مقدس رها میشود تا عشق و باروری همچنان پاینده بماند. اگر ایرانی ها می دانستند که ماهی قرمز هیچ ریشه تاریخی در سفره هفت سین ندارد به جای پرداخت برای خرید و قتل ماهی های قرمز به بهانه عید، سیب قرمز یا انار را در آب رهامیکردند که ریشه در تاریخ این دیار دارد .
هر سال ایام عید ۵ میلیون قطعه ماهی میمیرند. ۵ میلیون قطعه ماهی قرمز به خاطر رنگ و لعاب سفره هفت سین، به خاطر هیچ و عجیب نیست اگر بدانیم در صورتیکه ایرانی ها از خرید ماهی قرمز منصرف شوند این تجارت سیاه روزی پایان خواهد یافت. عجیب نیست اگر باور کنیم سیب سرخ یا انار همان سرخی هفت سین ایرانی ست که ریشه در تاریخ چند هزار ساله سنت ما دارد.
عجیب نیست اگر تابلوی معروف هفت سین کمال الملک را در کاخ گلستان به تماشا بنشینیم و ببینیم که او نیز ماهی قرمز را میان سفره هفت سینش طراحی و نقاشی نکرده است .
ماهی قرمز در سفره هفت سین ایرانی جایی ندارد پس لطفاًماهی قرمز نخرید.
روز والنتاین (روز عشاق و یا روز عشق ورزی) مصادف با ۲۵ بهمنماه (۱۴ فوریه) در بعضی فرهنگها روز ابراز عشق است.
این ابراز عشق معمولاً با فرستادن کارت والنتاین به صورت ناشناس انجام میشود. سابقهٔ تاریخی روز والنتاین به جشنی که به افتخار قدیس والنتاین در کلیساهای کاتولیک برگزار میشد، باز میگردد.
در سده سوم میلادی که مطابق میشود با اوایل شاهنشاهی ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته است از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم قدغن میکند.
کلودیوس به قدری بیرحم وفرمانش به اندازهای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (والنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری میکرد. کلودیوس دوم از این جریان خبردار میشود و دستور میدهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان میشود. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق، با قلبی عاشق اعدام میشود…
بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق میدانند و از آن زمان نهاد و نمادی میشود برای عشق
تغییر رنگ ناگهانی رودخانهای به سبز فسفری
چندی پیش؛ خبرنگاران و گزارشگران لانگفورد کانادا، برای دیدن یک پدیده نادر و مشکوک به سوی پارک گلد استریم سرازیر شدند. چرا که آب این رودخانه به رنگ سبز فسفری تغییر رنگ داده بود. تغییر رنگ سریع این رودخانه باعث ترس و وحشت افراد محلی و بازدیدکنندگان پارک شد و آنها را به تماس با پلیس و مسئولان محیط زیست محلی وادار کرد.
این رودخانهای در پارک گلد استریم – غرب ویکتوریا که منطقهای بسیار زیبا با طبیعتی بکر و حیات وحش بسیار دیدنیست واقع شده است. ماهیهای آزاد سالانه برای تخم ریزی به سمت این رودخانه حرکت میکنند. چنین واقعه ای میتواند، فضا و محیط این منطقه را تحت تاثیر قرار داده و به نابودی کشاند. تغییر یک روزه رنگ آب این رودخانه، بسیار عجیب و مشکوک به نظر میرسد. به همین دلیل مسئولان محیط زیست به سرعت شروع به بررسی و تحقیق در این زمینه کردند.
قبل از هر چیز، آنها شروع به جمع آوری نمونه از هر آنچه که میتوانست در این رابطه به آنها کمک کند، کردند. ماهی مرده، آب رودخانه، برگها، تنه خشک درختان، زبالههای موجود، خاک و… با انجام آزمایشهای مختلف یر روی آنها، به این نتیجه رسیدند که رنگ سبز این رودخانه ناشی از یک واکنش شیمیایی شناخته شده است. آنها مادهای به نام "فلورسئین" را در آب شناسایی کردند که مادهای سمی است. مادهای که باعث تغییر رنگ این رودخانه به رنگ سبز شده است. به نظر مسئولان، فردی به عنوان شوخی و مزاح در فصل تعطیلات این ماده را یعنی فلورسئین به درون رودخانه گلد استریم ریخته است.
این ماده سمی با سرعت زیاد، باعث این تغییر رنگ شده است. حتی ممکن است، باعث مرگ و میر ماهیها و سایر موجودات زنده، آبزی شده و نیز زیستگاه آنها را آلوده سازد. با این وجود هنوز هیچ مرگ و میری ناشی از این ماده گزارش نشده است. مقامات محلی گزارش دیگری از تغییر رنگ چشمه آب لانگفورد شدند که با آزمایش نمونههای آب برای تست و ارزیابی مواد مخدر و مواد سمی چیز خاصی پیدا نکردند. به گفته فردی که در طبیعت زیبای پارک گلد استریم کار می کند، در این باره گفت که این حادثه برای کارمندان و بازدید کنندگان پارک بسیار تکان دهنده بود.
طعم مهربانی
. روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. . مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت. اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
حتما به ادامه ی مطلب ببرید هرگز پشیمان نمی شوید. |
زیباترین آرایش برای لبان تو؛ راستگویی
برای صدای تو؛ دعا به درگاه خداوند
برای چشمان تو؛ رحم و شفقت
برای دستان تو؛ بخشش
برای فکر تو؛ اعتماد
برای قلب تو؛ عشق
و برای زندگی تو؛ دوستی هاست
هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه
ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه
خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که
حتما روزهای ما بدون غم بگذره
خنده باشه بدون هیچ غصه ای
یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده
ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم
در مقابل مشکلات، تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه
و چراغ راهمون میشه
ناامیدی ها مثل دست اندازهای یک جاده هستن
ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگی بشن
ولی در عوض بعدش از یه جاده صاف و بدون دست انداز بیشتر لذت خواهی برد
بنابر این روی دست اندازها و ناهمواریها خیلی توقف نکن
و با استقامت هر چه تمامتر به راهت ادامه بده
وقتی احساس شکست میکنی
که نتونستی به اون چیزی که می خواستی برسی
اصلا ناراحت نشو
حتما خداوند صلاح تو رو در این دونسته
و برات آینده ی بهتری رو رقم زده
وقتی یه اتفاق خوب یا بد برات میافته
همیشه دنبال این باش که چه معنی و حکمتی در اون اتفاق نهفته هست
برای هر اتفاق در زندگی دلیلی وجود داره
که به تو می آموزد که چگونه
بیشتر شاد زندگی کنی
و کمتر غصه بخوری
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند.
هر دو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند.
پسرک پرسید : «ببخشید خانم! شما کاغذ باطله دارین»
کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه ی کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم: «بیایید تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.»
آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا بهشان دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد.
بعد پرسید: «ببخشید خانم! شما پولدارین»
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه ... نه!»
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره.»
آن ها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن ها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه ی این ها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه ی مان را مرتب کردم.
لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم.
مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
ماریون دولن
چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا" رفته
بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند اما استاد
ما بدون هیچ تاخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن.
استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری "صدرا".
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد آخره سالی دیگه بسه!
استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
استاد 50 سالهمان با آن کت قهوهای سوختهای که به تن داشت، گفت: حالا که
تونستید من رو از درس دادن بندازید بذارید خاطره ای رو براتون تعریف کنم.
"من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند
با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می
دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به
خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو"
که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی
مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل
های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و
بینیام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند.
زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا میرود پسر من است .
مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی میکرد اشاره کرد .
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد :...
سامی وقت رفتن است .
سامی که دلش نمیآمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه . باشه ؟
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامی دیر میشود برویم . ولی سامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این دفعه قول میدهم .
مرد لبخند زد و باز قبول کرد . زن رو به مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمیکنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخهسواری زیر گرفت و کشت .
من هیچگاه برای تام وقت کافی نگذاشته بودم . و همیشه به خاطر این موضوع غصه میخورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد سامی تکرار نکنم . سامی فکر میکند که 5 دقیقه بیشتر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت میدهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم .
5 دقیقهای که دیگر هرگز نمیتوانم بودن در کنار تام ِ از دست رفتهام را تجربه کنم
یــخ، هر چند در زمستان چندان طرفدار ندارد اما دستاوردی برای ساخت یک هتل زیبا و شگفت انگیز در استان کبک (کانادا) است که این هتل علاوه بر اینکه یکی از جاذبه های اصلی کانادا در فصل زمستان بشمار می رود، در طول زمستان بیش از نیم میلیون توریست را به خود جذب می کند.
این هتل در محیطی حدود سه هزار متر مربع و با استفاده از 15 هزار تن برف و بیش از 500 هزار تن یخ تشكیل شده و با توجه به اینكه مصالح بكار رفته در این هتل یخ و برف هستند هر ساله با آغاز زمستان طراحی این هتل را تغییر می دهند كه بیش از یکماه زمان لازم دارد. این هتل دارای 40 اتاق است كه با دكوراسیون كاملا یخی ساخته شده اند. از دیوارها و مجسمه های حک شده بر روی آنها، ستون ها و قوس سقف ها، لوسترهای خیره کننده گرفته تا مبلمان و تختخواب ها همه از یخ درست شده اند.
این هتل یخی که امروزه گردشگران بسیاری را به سوی خود جذب میکند در واقع یک نمایشگاه است. زیباییها در این هتل که همگی با یخ خلق شدهاند دیدنی است و گردشگران در دمای زیر صفر درجه در کیسه خوابهای خود و همینطور تشک های گرم با پوست گوزن شمالی شب را به صبح می رسانند. علاوه بر این امکانات دیگری از قبیل : چند رستوران و کافی شاپ، سالن سینما، موزه و یک گالری هنری با مجسمه های یخی، کلیسایی کوچک برای مراسم عروسی، حمام آبگرم و سونا حتی شومینه در این هتل به چشم می خورند. جهت اطلاع شما دوستان عزیز پرشین استار از جمله جاذبه های دیگر برای مهمانان این هتل عجیب اینست که افراد ساکن در آن میتوانند روزها در اطراف آن به اسکیت روی یخ و حتی بکمک سگ ها به سورتمه سواری بپردازند که آن هم خالی از لطف نیست.
اینگونه هتلهای یخی که در سوئد نیز وجود دارد با الگوی خانههای اسکیموها و از آب رودخانهها ساخته میشوند. طرح اولیه این هتلها از روی خانههای اسکیموها که طراحی آسانی هم دارند به فکر سازندگان آن رسید. برای ساخت اتاق این هتلها، مقادیر زیادی آب رودخانهها را به شکل یخ در آورده و طرح اتاقهای هتل را به آنها میدهند. ساخت این هتلها ممکن است تنها ۵ یا ۶ هفته به طول بینجامد اما وقتی بهار از را میرسد این اتاقهای یخ زده، آب میشوند تا زمستان سال بعد که بار دیگر بنا شوند. بیشترین مکانهایی که هتلهای یخی در آنجا بنا میشوند مناطق دور افتاده است که ساخت هتلهای بزرگ به صرفه نیست. از سوی دیگر گردشگران دیگر برای صرف تعطیلاتشان به دنبال مکانهای شلوغ نیستند و ساخت این هتلها با جذابیتی که دارد میتواند آنها را حتی در فصل سرما به دل طبیعت بکشاند. گفتنی است اولین هتل یخی در سوئد و در کنار رودخانه "تورن" بنا شد که این شیوه جذب توریسم بعنوان یکی از ابتکارات سوئدی ها بشمار می رود.
شاید باورتان نشود ولی از هر ۱۰ نفر، ۱ نفر دارای کور رنگی سبز-قرمز می باشد. برای فهمیدن اینکه آیا شما هم دارای چنین مشکلی هستید یا خیر، سعی کنید اعداد نوشته شده در دایره های زیر را بخوانید. در بر خی از این دایره ها هم چیزی نوشته نشده است!
.: Weblog Themes By Pichak :.